دفاتر مملو از چیزهای زیبا هستند، مانند بازی ترسناک ماینکرافت نقاشی های کودکان کارمند روی دیوارها، قهوه های ریخته شده، و این واقعیت که به نظر می رسد هیچ کس واقعاً کاری انجام نمی دهد. آنها واقعا حال و هوای دفتر را میخکوب کرده اند!
طرف جاسوسی من که راضی است، وارد دفتر آقای کروگر می شوم.
"اوه، آقای K!" با خوشحالی میگم "Happy-Haps چیست؟"
اوه عزیزم. فکر می کنم اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. معلوم شد که آقای کروگر بهترین جوان جدید من نیست، اما در واقع King of the Jerks™ است. او از اینکه من دیر رسیده ام عصبانی است و همین الان گزارش مهمی می خواهد.
دیوانه وار به سمت دفترم می دوم. کامپیوترم را بازی ترسناک ماینکرافت روشن میکنم و با مشتی ناامید، لطفاً مرا شلیک نکن، دکمه PRINT را میکوبم. حداقل، این همان دکمه ای است که فکر می کردم فشار دادم. معلوم شد که باید در واقع دکمه FALL ASLEEP LIKE AN IDIOT را زده باشم.
چون بعدش دقیقا همین اتفاق افتاد.
وقتی از خواب بیدار می شوم، شب است! من در دفتر تنها هستم! همه بدون من به خانه رفته اند! این بازی خیلی بیشتر از آنچه که من می خواهم به زندگی واقعی من نزدیک است.
با این حال، بزرگ نیست. من فقط با آسانسور به سمت پذیرش می روم و خودم را رها می کنم. جای نگرانی نیست -
دو سرفه من قطعا فقط دو سرفه شنیدم.کس ایرانیان سایبر دیگری اینجاست؟اوه، این احتمالاً فقط تخیل من است!
سوار آسانسور میشوم و به خودم میخندم که چرا چنین پیت پارانوئیدی هستم. وقتی پایین میاد با خوشحالی سوت میزنم. هوم جالبه. معمولاً موسیقی ای که در آسانسور می نوازند کاملاً خوشایند است. اما آهنگ عجیب و غریب در این آسانسور بیشتر شبیه صدای ناگهانی است! ازقطع شدن کابل آسانسور چقدر بازی ترسناک ماینکرافت عجیبه
"اوه، مطمئنم که جای نگرانی نیست!" با خودم می خندم، در حالی که آسانسور با سرعت سرگیجه آور پایین می آید و به زودی تصادف می کند و تبدیل به قبر فلزی من می شود. صبر کن - چی؟!؟!
وقتی از خواب بیدار می شوم، در اتاق دیگری روی زمین دراز کشیده ام.
از میان دفتر تاریک می گذرم و به این فکر می کنم که چرا هیچ یک از درها کار نمی کنند. میدانم! من به اتاق امنیتی می روم و دوربین های امنیتی را بررسی می کنم! من مطمئناً راهی برای خروج از فیلم پیدا می کنم.
G-g-ghost؟ حتماً چشمانم مرا فریب می دهند! باید بازی ترسناک ماینکرافت باشد. آها! من روی میز کسی زنگ تلفن می بینم - از آن برای کمک گرفتن استفاده می کنم!
به سمت میز می دوم، گوشی را برمی دارم و بازی از من می پرسد که آیا می خواهم با یک دوست تماس بگیرم یا با پلیس تماس بگیرم.
اوه من بازی، بازی شما را می بینم. به این معنی که من هیچ دوستی ندارم، شما؟ فقط به این دلیل که آخر هفتهام را به جای رفتن به مهمانی احمقانه هالووین Mojang که حتی نمیخواستم به آن دعوت شوم، با این بازی گذراندم، زیرا برای چهرههای تند و تیز است. خوب من به شما نشان خواهم داد! من انتخاب کردم که با یک دوست تماس بگیرم. ها! آن را بگیر، بازی!
به هر حال هیچکس نگرفت. بازی ترسناک ماینکرافت صورتت را ببند
در عوض سعی می کنم وقتی صدای پلیس را می شنوم، با پلیس تماس بگیرم. رد پا خیلی نزدیک اکنون تماس تلفنی پر سر و صدا بسیار خطرناک است - باید سریع از اینجا بروم.
اما ابتدا چند سلفی میگیرم، چند توییت منتشر میکنم، وضعیت فیسبوکم بازی ترسناک ماینکرافت را بهروزرسانی میکنم و چند صفحه درخشان از وبلاگ مورد علاقهام را برای خواندن در هالووین میخوانم (www.bloggerbeware.com). آره، من دوباره چیکار می کردم؟